عيدي امام رضا
تو پست قبل گفتم منو بابايي يه چند وقتي زده بود به سرمون كه خونه بخريم اونم بدون كمك كسي و صد در صد يواشكي(علي آقا چون هردوتا مامان بزرگا و بابابزرگا معتقدن كه ما همين دوروبرا بايد زندگي كنيم و نبايد از اين محدوده خارج بشيم و مدام تكرار ميكنن اگه بريم جاي ديگه اذيت ميشيم البته يواشكي بگم كه اونا يكم هم به كلاس كارشون فكر ميكنن خلاصه منو بابايي تقريبا سه هفته اي از اين بنگاه به اون بنگاه رفتن كارمون شده بود حتي دو تا خونه هم تا سر قولنامه نوشتن رفتيم و در نهايت چون قسمتمون نبود كنسل شد و ما دو بار تا مرحله حاد افسردگي پيش رفتيم. آخرين موردي كه پسنديديم و تصميم گرفتيم تو خونوادن بابايي علنيش كنيم يه خونه شيك تو منطقه22 بود كه با واك...
نویسنده :
مامان علی
14:18