عيدي امام رضا
تو پست قبل گفتم منو بابايي يه چند وقتي زده بود به سرمون كه خونه بخريم اونم بدون كمك كسي و صد در صد يواشكي(علي آقا چون هردوتا مامان بزرگا و بابابزرگا معتقدن كه ما همين دوروبرا بايد زندگي كنيم و نبايد از اين محدوده خارج بشيم و مدام تكرار ميكنن اگه بريم جاي ديگه اذيت ميشيم البته يواشكي بگم كه اونا يكم هم به كلاس كارشون فكر ميكنن
خلاصه منو بابايي تقريبا سه هفته اي از اين بنگاه به اون بنگاه رفتن كارمون شده بود حتي دو تا خونه هم تا سر قولنامه نوشتن رفتيم و در نهايت چون قسمتمون نبود كنسل شد و ما دو بار تا مرحله حاد افسردگي پيش رفتيم.
آخرين موردي كه پسنديديم و تصميم گرفتيم تو خونوادن بابايي علنيش كنيم يه خونه شيك تو منطقه22 بود كه با واكنش شديد بابا جون و مامان عذري مواجه شديمكه شما به فكر خودتون نيستين به فكر اين بچه باشين كه همش بايد تو ترافيك بمونه و از اين حرفاااااااااااااااااااااااااا بابا حامد هم كه ديد ما داريم ميشيم بده عصباني شد و گفت كه ما هم دوست داريم مثل شما بالاشهر باشيم ولي پولشو نداريم
آقا گذشت و فرداش بابا جون زنگ زد به بابايي كه يه خونه زدم به نامت ههههههههههههههههههورااااااااااااااا
البته علي آقا گفته باشم قرار پول خونه رو كمكم بديم فكر نكني ما همينطوري مفتي گرفتيم . پس فردا شما هم نياي بگي خونه ميخواي
عسل مامان يه چيزي رو ميخوام يواشكي بگم بابات خيلي مرده و با اینکه موقعیت مالی باباجونش خیلی خوبه سعي ميكنه هميشه رو پاي خودش بايسته و برخلاف دوروبرياش كه اكثرا آويزونن
عاشقتم علي مامان و عاشقتم باباي علي
اين همه حرف زدم يادم رفت بگم اين خونه عيدي امام رضا بود چون تو روز تولد امام رضا به ما عيدي داده شد
ممنونتم خداجون
ممنونتم امام رضا هم بابت خونه هم بابت سيد علي