سيد علي سيد علي ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

سيد علي عشق مامان و بابايي

خدایا دوستت دارم واسه هر چی که بخشیدی

نگاهم رو به سمت تو ،شبم آیینه ی ماهه دارم نزدیکتر میشم ،یه کم تا آسمون راهه به دستای نیاز من ،نگاهی کن از اون بالا من این آرامش محضو ،به تو مدیونم این روزا خدایا دوستت دارم واسه هر چی که بخشیدی همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی بازم چشمامو می بندم که خوبی هاتو بشمارم نمی تونم فقط میگم خدایا دوستت دارم تو دیدی من خطا کردم ،دلم گم شد دعا کردم کمک کن تا نفس مونده به آغوش تو برگردم تو حتی از خودم بهتر،غریبی هامو می شناسی نمی خوام چتر دنیا رو که تو بارون احساسی    عزيز دل من،صبح بابايي موقع صرف صبحانه اين آهنگو گذاشته بود بااينكه از صداي خواننده خوشم نمي ياد ولي متن شعرش خيلي قشنگ بود.گفتم بزارم تا تو هم بخوني من ...
21 آبان 1391

تعطيلات آخر هفته

علي مامان سلام سلام نميدونم الان چند سالته و اين مطلبو ميخوني ولي مطمئنم كه تو هر سني باشي ، بهترين انتخابارو انجام ميدي آخه تو پسر بابا حامدتي(براي همين من اصلا نگران انتخاب هات مخصوصا انتخاب همسرت نيستم ) عسل مامان من براي آخر هفتمون كلي برنامه ريزي كرده بودم و قرار بود اين دو روزو بريم خريد براي خودم و بابايي ولي چه كنم كه دل نازكم  آخه بابا جونت اينا دوباره رفتن ميگون و با اينكه قرار نبود ما بريم ولي بخاط بابايي كه ميخواست زمان بيشتري با عمو هادي باشه و در مورد انتخابش با هم صحبت كنن   ما هم رفتيم و ديروز عصر برگشتيم. اين همه بابايي وقت گذاشت و ما هم از خريدمون زديم اما عمو جونت بازم سر حرف خودشه ...
20 آبان 1391

اين چيه؟

عللللللللللللللللللللي مامان چند روزه كه هرچي ميبيني ميگي اين چيه؟ حرف زدنت هم روون تر شده و تقريبا مي توني جمله بسازي و مفهوم كلماتو برسوني.
16 آبان 1391

عيد غدير

سيد مامان عيدت مبارك عزيز دل مامان ما 3روزو با هم بوديم و كلي كيف كرديم جمعه هم براي ناهار مهمون داشتيم همه (فاميلاي ما)اول اومده بودن خونه ما عيدديدني و بعدش با هم رفتيم خونه باباجونت اينا البته بگم من يه پروژه اي رو براي عموت برنامه ريزي كرده بودم و با بابا جونت اينا رفتيم مثلا عيد ديدني تا عموهاديتو قانع كنم كه دختري كه من ميگم و پيشنهاد داردم دختر خوشگليه  ، ولي كو گوش شنواااااااااا عزيزم دعا كن بهترين خيرا براي عموت پيش بياد و براي من هم يه جاري كه با هم خواهر باشيم شنبه هم كه بابا جونت اينا صحنه رو خالي كردن و پا شدن رفتن ميگون و هرچي به بابا حامد گفتم كه بگو برگردن بريم عيد ديدني كيس بعدي گوش نكرد . عسل مامان ع...
16 آبان 1391

آماده شدن براي تولد دو سالگي

عزيز دل مامان 25 ام شما دوسالت تموم ميشه و ما تصميم گرفتيم برات تولد بگيريم  و از اونجايي كه 26ام محرم شروع ميشه ما تصميم گرفتيم تولدتو به قمري بگيريم يعني 5آبان روز عيد قربان گل ماماني من و بابايي 5 شنبه و جمعه كل وقتمونو گذاشتيم براي مهيا شدن تولدت. 5شنبه از صبح تا عصر منو بابايي رفتيم بازار بزرگ براي گرفتن وسايلاي تولد، گيفتاي خوشگل براي دوستات، لباس و... ديروز هم رفتيم براي چاپ كاراي تولدت(آخه قراره تولدتو با تم بره ناقلا بگيريم) و همينطور كارتاي دعوتت . واي كه چه كارت قشنگي شده بود. يعداز ظهرم كارتاتو پخش كرديم. راستي گلم ديروز صبح هم ميخواستيم ببريمت آتليه كه متاسفانه زنگ زدم و آتليه بهمون وقت نداد و انشاءالله قراره تو اولين...
29 مهر 1391

سيد علي و چند عكس

  پسر گوشتخوار من پسر ناز مامان جيگر مامان علي عاشق اين برنامه است(البته من بيشتر از علي آقا اين برنامه رو دوست دارم) علي آقا در حال اقامه نماز در كنار بابا حامدش ...
18 مهر 1391

چند عكس

علي آقا تو مسجد جمكران  قربون دهن تميزت برم علي دم در نشسته و منتظر بابا حامدش علي آقا تو حياط شركت باباجونش علي آقا و الو علي تو پارك نزديك خونه علي و بابايي و دوست جونش علي آقا و بزغاله عشاير       ...
18 مهر 1391

اين چيه؟

علي كوچولوي ما ديگه مرد شده و كلماتي مثل بيا ،بدو ،بخور ،ميخوام،نيخوام(يعني نمبخوام) و.....رو ياد گرفته.علي جان تا كلاغ ميبينه مبگه غار ،تا گربه ميبينه ميگه ميو و..... پسر مامان عاشق پسرخاله ستوده اس و بهش ميگه اچن (با فتح ا و چ) اين چند روزم كه با خالشه كلي بهش خوش ميگذره و صبحا به عشق اچن از خواب بيدار ميشه.البته بعضي موقع هم دعواشون ميشه كه اونم اقتضاي دنياي كودكيشونه. پسر مامان هرچي كه مي بينه اولين چيزي كه ميگه اين چيه هست و بعد از شنيدن پاسخ كه اون وسيله چيه با خودش تكرار ميكنه. خلاصه كه پسر ما كمكم داره بزرگ ميشه و ما هم هر روز عاشق ترش ميشيم ...
18 مهر 1391