سيد علي سيد علي ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

سيد علي عشق مامان و بابايي

کاش به جملات زیر دقت کنیم

 اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر از ان که عشق به قدرت را یادش بدهم قدرت عشق را یادش میدام اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم کمتر سخت میگرفتم و بیشتر تاییدش میکردم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم با او در فراغ می دویدم و با هم به ستارگان خیره می شدیم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم از جدی بودن دست بر میداشتم و بازی را جدی میگرفتم اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر از انکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه میکردم   اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای انکه انگشت اشاره ام را به سوی او بگیرم در کنارش می نشستم انگشتم را در رنگ فرو میبردم و با او نقاشی میکردم &...
25 تير 1390

بيماري سخت

چهارشنبه صبح علي كوچولوي ما تب داشت البته خيلي شديد نبود ولي تا آخر شب تبش بالا و بالاتر رفت ،اونقد كه ديگه شياف هم اثر نداشت و در نهايت شب بازنده داري من و بابايي علي به صبح رسيد .فرداش عليو برديم دكتر و اونقد تب علي بالا بود كه بدون وقت قبلي و با اون همه مريض ،منشي مارو زودتر از بقيه فرستاد.دكتر بعد از معاينه گفت كه احتمالاًسينه علي چرك كرده و همين باعث نفس تنگي و تبش شده. و براي درمان آزيترومايسين،يه اسپري ،استامينوفن(شربتش چون علي قطرشو نميخوره)و دميار(يك وسيله اي كه كمك ميكنه اسپريو به علي راحتتر بزنيم)داد.عزيز دلم وقتي دكتر دستاشو تكون ميداد فكر ميكرد باي باي ميكنه و تو اوج تب جواب دكترو ميدادو باي باي ميكرد. متاسفانه هنوز علي مريضه ...
25 تير 1390

بای بای

دیروز موقع خداحافظی علی با بابا بزرگش  بهش گفتیم بای بای کن و عزیز دلم دستشو شل شل تکون میداد و مثلاً بای بای میکرد،خودشم انقدر ذوق میکرد.دیگه شب تو خون تابهش میگفتیم علی بای بای با ذوق دستشو تکاون میداد. امروز صبح موقع خداحافظی با بابا حامدش بای بای کرد. هر روز که میگذره علی شیرینتر می شه.علی عاشقتم ...
22 تير 1390

آشنايي

ا امروز تصادفي با اين سايت آشنا شدم .پسل مامان تو بلاگفا يه وبلاگ مخصوص خودش داره ولي الان فكر مي كنم اين محيط براي وبلاگ نينيم بهتره. برا آشنايي با پسل من بايد بگم كه: شيرينترين،نازترين و ماماني ترين پسل دنياس ...
21 تير 1390