علي هر روز شيرين تر از ديروز
عزيز دل مامان جديداً ياد گرفته 4دست و پا ميشه و از بين پاهاش نگاه ميكنه ،امشب ازش عكس ميگيرم و فردا مي گذارم پايين صفحه.
صداهاي قشنگ از خودش در مي ياره.
راستي ديشب رفته بوديم خونه مامان جون و باباحاجي علي همه بودن، خانواده زن دايي جون علي از اصفهان اومده بودن، اونا هم مثل زن دايي خيلي مهربون بودن.
شب مثل يه مرد پيش بقيه نشستم و شام خوردم مخصوصاً قسمت سيب زميني سرخ كردش كه خيلي خوشمزه بود.
شب هم برگشتيم خونه و مثل يه فرشته خوابيد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی