سوسك
ديروز صبح داشتيم آماده مي شديم بريم سركار كه يكهو يه سوسك نمي دونم از كجا اومد تو راهرو .منم شجاع اومدم با دمپايي بكشمش ،سوسكه دور علي مي چرخيد.من بدو سوسكه بدو،علي نازمم كه اولين بار بود سوسك مي ديد بدون هيچ ترسي سرجاش وايستاده بود و بدو بدوي ما رو نگاه مي كرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی