چند روز تعطيلي
پنج شنبه ،جمعه وشنبه تعطيل بود،پنج شنبه كه من و علي از صبح با هم خونه بوديم ولي از اونجا كه از صبحش دپسرده بودم و حوصله غذا درست كردن نداشتم منتظر شدم بابايي بياد بر يه چيزي بگيره برا خوردن ،وقتي بابايي اومد گفت هوا خيلي عاليه و علي مامانو با خودش برد برا خريد.
جمعه صبح بابابزرگ علي زنگ زدو گفت رفته پياده روي پارك و هوا خوبه و علي و بيارين ما هم برديمش پارك گل پرم كلي بازي كرد و عاشق سرسره باز و الاكلنگه.بعدش رفتيم خونه مامان عذري و بابا جون اينا و بعد براي ناهار رفتيم خونه بابا حاجي و مامان جون تا شب اونجا بوديم و بعد شام برگشتيم.
ديروز هم يعني شنبه اربعين بود و تصميم گرفتيم بريم مسجد بقيه الله نزديك خونه كه ديگم مسجد تعطيله و قسمت نشد تو مراسم شركت كنيم موقع برگشت از فرصت استفاده كرديم و كفشاي علي رو پاش كرديم و سه تايي ،تاتي كنان برگشتيم خونه.اين اولين باري بود كه علي با كفش تو بيرون راه ميرفت.