علي با شخصيت
پريشب داشتم نماز ميخوندم ،علي هي ميرفت ميومد چادرمو ميكشيد،دالي بازي ميكرد و همش هم مثل بچه هاي شيطوني كه ميخندن و دو سه تا دندون دارن خلاصه بعد از نماز برگشتم جدي بهش گفتم ديگه اينكارو نكن ،چشمتون روز بد نبينه عزيزم همچين با بالا پائين كردن دستاش با هم صحبت كرد(دعوام كرد) همينطوري5دقيقه دعوام كرد و بعد رفت پشتشو كرد بهم و با اسباب بازياش بازي كرد.فداش بشم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی