علی و خالش
امروز ماما کار داشت و باید میرفت بیرون،برا همین قرار شد علی رو خالش نگه داره،١ساعت پیش زنگ زد گفت چرا علی نمی خوابه ،فداش بشم می گفت :صبح دنبال آقا مهدی افتاده و پشت سرش گزیه می کرده.عزیز دلم با احساسه،راستی نمی دونم صورت علی کجا خورده که کبود شده.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی