اولين سهم علي
پنج شنبه جايي افطار بوديم ،بماند كه از بس دور بود و همچنين آسنا نبودن مل به مسير باعث شد 2 ساعت تو راه باشيم و واقعاً خسته كننده بود و لي به هر حال بعد از كلي گم شدن و برگشتن به جاي اول بالاخره رسيديم به مكان،جاي قشنگي بود . خلاصه موقع پذيرايي اون آقاهه كه پذيرايي مي كرديه دلستر هم گذاشت جلوي علي و گفت«اينم مال پسرتون . واي نمي دونين چه لحظه قشنگي بود حس ايمكه علي هم بزرگ شد و بقيه هم متوجه مر شدن اون شدن. قربونش برم كل وسايل جلوشو بهم ريخت.يه نون برداشتم كه نون پنير گردو بخورم. ديدم رو هوا زدش بچم پرفشناله،در آني هر چي كه بخوادو مقاپه،فداي فرزيش برم،
عسل مامان ديوونتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی